"شكار" ممكن است جديد و بحث برانگيز باشد، اما داستانهايي درباره انسانهايي كه بشرِ زنده را براي ورزش و تفريح شكار مي كنند، در سينما چيز جديدي نيست؛ چرا كه در سال ۱۹۳۲ ما شاهد فيلم The Most Dangerous Game ساخته ايروينگ پيكل و ارنست بي شوودسك بوده ايم و تا به امروز توليد چنين آثاري وجود داشته كه در آن ما شاهد شرور هايي هستيم كه صفات انساني را پاك از دست داده اند. در وقع شكار هم برداشتي آزاد از داستان كوتاه خطرناك ترين بازي مي باشد. هر چند تصور و فرض نمي شود، تماشاي قاتلاني رواني كه مردم فقير را مي كشند هيجان داشته باشد، اما شكار و پروسه شكار كردن در اين فيلم چيز هيجان انگيزي به نطر مي رسد و البته هميشه شكافي عميق در بدنه شكارچي يا شكارچي ها وجود دارد.
شايد شكار ساخته كريگ زوبل كمي پيچيده تر از يك تريلر اكشن باشد، اما كماكان فرمول فيلم خبر از يك تيم انساني مي دهد كه سعي در كشتن يكديگر دارند. عده اي انسان ناگهان در ميدان جنگ و نزديك يك جعبه سلاح از خواب بيدار مي شوند. آنها زودتر از آنكه گلوله ها شروع به پرواز كنند، خود را مسلح مي كنند و مي فهمند كه داستان هاي "مانورگيت" بسيار واقعي هستند. اما احتمالاً مي خواهيد بدانيد "Manorgate" مطرح شده در فيلم يعني چه: يك تئوري توطئه گرا در مورد گرايش سياسي راست وجود دارد كه ادعا مي كند ليبرال هاي ثروتمند محافظه كاران سنتي را ربوده و اجازه مي دهند آنها در يك محيط باز رها شوند و سپس آنها را شكار مي كنند.
اگر كمي گاردمان را نسبت به فيلم پايين بياوريم، متوجه خواهيم شد شكار يك طنز جالب سياسي است. چرا اين را مي گويم؟ زيرا وقتي فيلم به پيش مي رود و ما با انديشه هاي شكار و شكارچي آشنا مي شويم، تفكرات هر دو گروه در تقابل با هم طنز تلخي را رقم مي زند. وقتي ترامپ در چند توييت اين اثر را نديده نژادپرستانه خوانده بود، كاملاً معلوم بود فيلم بايد نكته اي داشته باشد. زوبل در مقام فيلمساز بخشي از تفسيرهاي روشن و غيرقابل انكار، پيرامون تفكر اجتماعي در مورد وضعيت فعلي گفتمان سياسي غربي را ارائه مي دهد. فيلم طرحش را با ارائه اين ايده كه پارانويا ناشي از تئوري هاي توطئه پيرامون جناح راست سياسي ما را به سمت خشونت و تقابل پيش مي برد، بنا كرده است. شايد براي روشن تر شدن ماجرا بايد يك مثال را براي شما بيان كنم؛ تا به حال نام «پيتزا گيت» به گوشتان خورده است؟
اين نام شعبه جديد يك مغازه فستفود در محله و شهرتان نيست؛ «پيتزا گيت» اتفاقي است كه آغازگر مشكلات شبكههاي اجتماعي شد. پيتزا گيت يك توطئه معروف در آمريكا است. در جريان رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري 2016 آمريكا، فردي تفنگ به دست وارد يك پيتزافروشي در شهر واشنگتن شد؛ مغازهاي كه رسانههاي اجتماعي ادعا كردند صاحبش در زيرزمين مغازه به قاچاق كودكان ميپردازد؛ اين شايعه از توييتر شروع شد و از كاربري كه ميگفت اين حلقه با اعضاي حزب دموكرات سر و سرّي دارد. اين شايعه اما از فضاي مجازي فراتر رفت؛ كاركنان پيتزافروشي هر روز تهديد شدند و صاحب رستوران بارها مصاحبه كرد تا بگويد اين ادعا كذب محض است، با اين حال هر روز دهها و صدها نفر مقابل مغازهاش تجمع كردند و عليه او شعار دادند. با وجود اين تقريبا تمام رسانههاي آمريكايي هنوز هم نتوانستهاند اين ماجرا را از ذهن آمريكاييها پاك كنند؛ اخباري غيرواقعي كه براي هيلاري كلينتون گران تمام شد. اين شايد نقطه عطفي در جهان بود كه چطور اخبار دروغين فضاي مجازي ميتواند با تشويش اذهان عمومي در دنياي حقيقي جنجالآفريني كند. حالا داستان فيلم شكار نيز ريشه در همين موضوع دارد.
تقريباً همه در فيلم شكار، بدترين تفكر مطلق را در مورد مخالفان سياسي خود دارند. و اين ناشي از شيوع اطلاعات غلط در سطح فضاي سياسي و اجتماعي جوامع است. در اين فضا وقتي همه از يكديگر متنفر باشند، طبيعتاً حادثه اي چون مانورگيت نيز تعجب آور نيست. زوبل از ارائه جهان بيني دلسوزانه پيرامون شخصيت هايش عبور كرده و هر دو طرف ماجرا را غير قابل توصيف وحشي و داراي تنفر خلق كرده است. بنابراين اگرچه در ظاهر قهرمان فيلم شكار از سمت مورد خشونت محافظه كار انتخاب شده، اما چيزي كه روشن به نظر مي رسد، اين مورد است كه هيچ انساني در فيلم يك بشر شايسته به نمايش در نيامده است. البته يك زن به نام كريستال با ديگر اشخاص در فيلم تفاوت اساسي دارد.
شخصيت كريستال با بازي بسيار جذاب بتي گيلپين تنها انساني است كه در ماجراي شكار مانورگيت از نحوه جهان بيني خود صحبت نمي كند. او از خواب بيدار مي شود، مسلح مي شود و بقيه فيلم را صرف تلاش براي يافتن يك بسته سيگار مي كند و هركسي را كه در جلوي راهش ايستاده است، مي كشد. كريستال به معني واقعي كلمه يك ترميناتور همه چي تمام است. عملكرد گيلپين در "شكار" چيزي كمتر از لحظه هايي نمادين نيست. او هر صحنه را با تفاسير چهره و جذابيت ظاهرش كامل تر مي كند. به نظر مي رسد اين شخصيت بيست سال پيش زمين را به قصد نابودي زنومورف هاي بيگانه ترك كرده، و حالا تازه به زمين بازگشته است. گيلپين در فيلم يك عملكرد طنازانه جالب و يك عملكرد اكشن باحال و جذاب را ارائه كرده، و در پايان فيلم وقتي كمي بيشتر در مورد او اطلاعات به دست مي آوريم، متوجه مي شويم كه او چه ميزان ظريف و داراي محتواي غني است. اگر عدالت در هاليوود وجود داشت، احتمالاً بايد براي او در پايان سال يك كمپين اسكار برگزار مي شد.
به جز نكات گفته گشده بقيه فيلم "شكار" پر از كاريكاتور هاي گسترده و آشنا است، با اداي احترام به فيلمنامه نويسان فيلم بايد بگويم كه اين تماماً يك اشكال نيست، چرا كه اين ويژگي چنين آثاري است. وقتي حرف از شكار و قرباني مي شود، و از طرفي قرار است فيلم طنز تلخي را نيز تجربه كند، در اين حال بايد مابقي شخصيت ها كارتوني باشند. زوبل كينه را در فيلم مبهم اما مضحك نگه مي دارد. مثال بارز اين موضوع نيز وقتي رخ مي دهد كه مردم قرباني منفجر مي شوند، سوراخ سوراخ مي شوند، اما هنوز هم چيز هاي خنده دار براي گفتن بعد از آن دارند. فيلم اكشن جالبي است كه بيشتر هجو بازي نجات است تا كسب واقعي خود نجات. يكي از نكات قابل توجه فيلم شكار فيلمبرداري آن توسط دارن تيرنان است، كه شايد اساسي ترين عنصر شكار باشد. نورپردازي در فريم هاي تيرنان گاهي باعث مي شود ما تكه هايي از فيلم را جدي بگيريم، و در لحظه بعد به اتفاقات گاهاً احمقانه شخصيت ها در بي پروايي شوكه كننده شان بخنديم.
دشوار است بگويم فيلم شكار براي كوبيدن يا طرفداري از طيف خاصي توليد شده است. فيلم زوبل مستقيماً با احزاب سياسي آمريكا و غرب درگير مي شود، و نسبت به تمام چيزهايي كه از آن تنفر دارد، به عنوان علوفه براي به هجو كشيدن ماجرا در غالب يك اكشن هيجان انگيز استفاده مي كند. نمايش اين تقابل به گونه تصفيه شده، دقيقاً نقطه مقابل يك سرگرمي فرار است. چرا كه اگر براي ديدن يك اكشن ترسناك به پاي فيلم بنشينيد شايد نااميد شويد، اما فيلم شكار واقعا مصداق اين جمله است كه "يك كتاب را از روي جلدش قضاوت نكنيد". ماكت سازي از روزگار معاصر آمريكاي كاريكاتوري بيان كننده سيل نزولي سياست هاي اين كشور در شرايط امروز جامعه سياسي اجتماعي آن است كه فيلم شكار توانسته شوخي كوچكي با آن انجام دهد.
{نكته فيلم شكار به چالش كشيدن Orwellian يا اورولي است - يك صفت كه به رفتارها و سياستهاي كنترلي به وسيله تبليغات، پايش و شنود، اخبار نادرست، انكار حقيقت، و دستكاري گذشته اشاره دارد، كه توسط حكومتهاي سركوبگر مدرن مورد استفاده قرار ميگيرد. اين وضعيت و شرايط اجتماعي را جرج اورول در رمانهايش، به ويژه كتاب ۱۹۸۴ توصيف كرده است، و به همين خاطر، به آن اورولي يعني منسوب به اورول ميگويند.}
منبع مووي مگ